علّامه محمّد اقبال لاهورى (درگذشت: 1357 ق) امام علی(ع) را اینگونه ستوده است:
مُسلِم اوّل ، شه مردان ، على
عشق را سرمایه ایمان ، على
از ولاى دودمانش زنده ام
در جهان ، مثل گُهَر تابنده ام
نرگسم وارفته نظّاره ام
در خیابانش چو بو آواره ام
زمزم ار جوشد ز خاک من ، از اوست
مِى اگر ریزد ز تاک من ، از اوست
خاکم و از مهر او آیینه ام
مى توان دیدن نوا در سینه ام
از رخ او فال ، پیغمبر گرفت
ملّت حق از شکوهش فر گرفت
قوّت دین مبین فرموده اش
کائنات ، آیین پذیر از دوده اش
مُرسَل حق کرد نامش بوتراب
حق ، «ید اللّه » خواند در اُمّ الکتاب
هر که داناى رموز زندگى است
سرّ اسماى على داند که چیست
خاک تاریکى که نام او تن است
عقل ، از بیداد او در شیون است
فکر گردون رس زمین پیما از او
چشمْ کور و گوشْ ناشنْوا از او
از هوس ، تیغ دو رو دارد به دست
رهروان را دل برین رهزن شکست
شیر حق ، این خاک را تسخیر کرد
این گل تاریک را اِکسیر کرد
مرتضى کز تیغ او حقْ روشن است
بوتراب از فتح اقلیم تن است
مرد کشور گیر از کرّارى است
گوهرش را آبرو خوددارى است
هر که در آفاق گردد بوتراب
بازگرداند ز مغرب ، آفتاب
هر که زین بر مرکب تن ، تنگ بست
چون نگین بر خاتم دولت نشست
زیر پاش این جا شُکوه خیبر است
دست او آن جا قسیم کوثر است
از خود آگاهى یداللهى کند
از ید اللهى شهنشاهى کند
ذات او دروازه شهر علوم
زیر فرمانش حجاز و چین و روم
حکمران باید شدن بر خاک خویش
تا مِىِ روشن خورى از تاک خویش
منبع:
کلیات اقبال لاهورى (با مقدمه و تصحیح : احمد سروش ، کتاب خانه سنایى) : ص 33 (مثنوى «اسرار خودى») .